.
بازنشر از : digimag
1403\01\04 23:26:12
نوروز به تدریج از راه میرسد و هیچ چیز بهتر از چند فیلم جذاب برای عید، نمیتوانند تعطیلات را به یاد ماندنیتر کند
نوروز به تدریج از راه میرسد و هیچ چیز بهتر از چند فیلم جذاب برای عید، نمیتوانند تعطیلات را به یاد ماندنیتر کند.
بازیگرانی هستند که تنها با دیدن خندهی آنها میتوانید برای مدتی کوتاه، مشکلات و سختیهای زندگی را فراموش کنید. بازیگرانی هستند که با چهرههای کاریزماتیک خود باعث میشوند داستانها را دنبال کنید و به سرنوشت شخصیتهای خیالی علاقهمند شوید. در تعطیلات عید هیچ چیز بهتر از فیلمهایی نیستند که بتوانند نه تنها شما را بخندانند، بلکه شما را وارد داستانهایی گیرا هم بکنند.
داستانهایی که تا آخرین روز تعطیلات ذهن شما را درگیر کنند.
یک فیلم جذاب برای عید چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ این فیلم باید بتواند برای مخاطب سوال ایجاد کند و در حالی که به سوالات ایجاد شده پاسخ میدهد، لبخند را هم بر لب مخاطب بنشاند؛ از هر چه که بگذریم سالی جدید قرار است از راه برسد و برای شروع سال جدید هیچ چیز بهتر از خندیدن نیست. یک فیلم جذاب، در کنار داستان جذاب، باید از نظر تصویری هم مخاطبان را راضی نگه دارد و چه چیزی میتواند بهتر از بازیگرانی با لبخندهای فراموشنشدنی چنین وظیفهای را به انجام برساند؟ بازیگرانی که خندههایشان، سینمادوستان را به دل داستانهای سینمایی میبرد.
«بعد از خواندن بسوزان» یک فیلم جذاب برای عید است که برادران کوئن آن را ساختهاند و مثل سایر فیلمهای این برادران، در حالی که داستانی پیچیده را روایت میکند، سعی میکند خیلی جدی نباشد.
برد پیت در این فیلم نقش چد فلدهایمر را ایفا میکند. چد در باشگاه ورزشی خود سیدی را پیدا میکند که بعد از مرور کردن محتویاتش، تصمیم میگیرد به وسیلهی آن از مافوق خودش اخاذی کند. در این فیلم، برادران کوئن این بار به سراغ سازمان سیا رفتهاند و سعی کردهاند انتقادی تند و تیز به آنها کنند.
این فیلم برادران کوئن با بودجهی ۳۷ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه به فروش ۱۶۳.۷ میلیون دلاری دست پیدا کند.
اگرچه برد پیت در این فیلم با گروهی دیگر از بازیگران نامآشنا همتیمی شده است، با این حال بعد از تماشای این فیلم خندههای این بازیگر خوشخنده و صحنههای غذا خوردن او را فراموش نخواهید کرد. «بخوان و بسوزان» میتواند یک فیلم جذاب برای تماشا کردن در تعطیلات عید باشد. این فیلم نخستینبار در جشنوارهی فیلم ونیز به نمایش درآمد و مانند سایر فیلمهای برادران کوئن توانست نظر مثبت منتقدان و مخاطبان را جذب کند.
تام کروز در «تندر استوایی» (Tropic Thunder)
حضور تام کروز در «تندر استوایی» کوتاه است، اما حتی اگر فقط یکبار این فیلم را دیده باشید، حتی اگر سالها از وقتی که این فیلم را دیدهاید گذشته باشد، فقط و فقط یک چیز را دربارهی آن به خاطر خواهید داشت؛ نقشآفرینی متفاوت و جذاب تام کروز در نقش لس گراسمن. «تندر استوایی» با بودجهی ۹۲ میلیون دلاری، توانست در گیشه به فروش ۱۹۵.۷ میلیون دلاری دست پیدا کند. همانطور که از نام کارگردان این فیلم متوجه خواهید شد، «تندر استوایی» یک فیلم کمدی است و بیشک هیچ چیز به اندازهی یک فیلم کمدی جذاب برای دیدن در تعطیلات عید مناسب نیست.
یکی دیگر از نکات به یادماندنی دربارهی «تندر استوایی»، علاوه بر تام کروز به یادماندنی و صحنههای وحشیانهی کمیک، نقشآفرینی رابرت داونی جونیور به عنوان یک سیاهپوست است که او را نامزد اسکار کرد.
این فیلم داستان گروهی از بازیگران را روایت میکند که قرار است در فیلمی جنگی نقشآفرینی کنند و برای تمرین کردن، به یکی از جنگلهای استوایی میروند. راهنمای آنها خیلی زود ناپدید میشود و این بازیگران باید به تنهایی مشکلات خود را حل کنند. میتوانید حدس بزنید تهیهکنندهی استودیویی که قرار است این فیلم جنگی را تهیه کند چه کسی است؟ درست است، لس گراسمن (تام کروز).
جان گودمن در درون لوین دیویس (Inside Llewyn Davis)
وقتی صحبت از فیلم جذاب باشد، چه برای عید چه به هر مناسبت دیگری، همیشه پای برادران کوئن در میان خواهد بود و یکی از بازیگرانی که بارها با آنها همکاری کرده، جان گودمن است. گودمن و برادران کوئن در پنج فیلم «بزرگ کردن آریزونا» (Raising Arizona)، «بارتون فینک» (Barton Fink)، «لبوفسکی بزرگ» (The Big Lebowski)، «ای برادر، کجایی؟» (O Brother, Where Art Thou?) و «درون لوین دیویس» با یکدیگر همکاری کردهاند و گودمن در تمام این فیلمها با خندههای عمدتا غیرطبیعی و مسخرهکنندهاش تبدیل به یکی از شخصیتهای به یادماندنی سینمایی شده است.
این فیلم با بودجهی ۱۱ میلیون دلاری، ۳۳ میلیون دلار فروخت. «درون لوین دیویس» در ۲ رشته نامزد اسکار شد و در ۳ رشته نامزد گلدن گلوب.
این فیلم داستان یک خوانندهی کانتری فولک را روایت میکند که هر چه تلاش میکند، نمیتواند در موسیقی به موفقیت دست پیدا کند. او تصمیم میگیرد راهی سفری شود تا با یک تهیهکنندهی موسیقی معروف دیدار کند، رولاند ترنر (جان گودمن) و رانندهاش جانی فایو (گرت هدلاند) که برای پول بنزینشان به دنبال شریک میگیردند با او هم مسیر میشوند و گودمن با وجود حضور کوتاهش در فیلم، تمام لحظاتی که در آن حضور دارد را تحت تاثیر قرار میدهد. شخصیت جذاب او را هرگز فراموش نخواهید کرد؛ از چرت زدنهای ناگهانی گرفته تا حرف زدنهای بدون توقف و استفادههای غیرمتعارف از سرویس بهداشتی.
جف بریجز در «لبوفسکی بزرگ» (The Big Lebowski)
دل کندن از کارنامهی هنری برادران کوئن، به خصوص وقتی که بخواهیم دنبال فیلمهای کمدی با محتوا بگریدم، کاری سخت خواهد بود؛ چه برسد بخواهیم یک فیلم جذاب برای عید معرفی کنیم. «لبوفسکی بزرگ» هفتمن ساختهی برادران کوئن است و جف بریجز در آن نقش لبوفسکی را ایفا میکند. البته در تمام طول فیلم، او اصرار دارد که لبوفسکی صدایش نکنند و تمام دردسرهایی که طی فیلم برای او پیش می آید به دنبال آن است که او را با لبوفسکیهای دیگر اشتباه میگیرند.
«لبوفسکی بزرگ» به اندازهای فیلم بزرگی است که بیش از این که یک فیلم باشد، میتواند یک سبک زندگی باشد.
این فیلم جذاب برای عید، حالا دیگر طرفداران دو آتیشهی خودش را دارد و اگرچه جشنوارههای سینمایی نسبت به آن مهربان نبودند، اما گذشت زمان به نفع او بوده است و «لبوفسکی بزرگ» حالا تبدیل به فیلمی کلاسیک شده است که هر سینمادوستی باید حداقل یک بار آن را ببیند. این فیلم در گیشه ۴۷.۴ میلیون دلار فروخت. آن چه این فیلم را بیش از پیش تبدیل به یک فیلم جذاب برای عید میکند، جف بریجز است.
بریجز در نقش لبوفسکی یا همان دود یا دودینا یا هر چه که بتوان آن را صدا کرد، در این فیلم میدرخشد. او و خندههای آرام و تقریبا زیرپوستیاش باعث شدهاند «لبوفسکی بزرگ» تبدیل به فیلمی شود که بسیاری با شخصیت نقش اصلی آن همذاتپنداری میکنند و خودشان را به جای او تصور مینمایند.
برای این که بدانید جورج کلونی تا چه اندازه در موفقیت فیلم «یازده یار اوشن» که با بودجهی ۸۵ میلیون دلاری توانست در گیشه ۴۵۰.۷ میلیون دلار بفروشد، نقش داشته است، کافی است بدانید او در این فیلم نقش چه کسی را بازی میکند؛ دنی اوشن.
کلونی نقش اصلی فیلم است. او به تازگی از زندان آزاد شده است و پیش دوست قدیمی خود راستی رایان (برد پیت) بازگشته تا ترتیب یک دزدی بزرگ از یکی از خزانههای کازینویی در لاس وگاس را بدهد و انتقام خودش را از تری بندیکت (اندی گارسیا) بگیرد.
یک فیلم جذاب برای عید باید فیلمی باشد با بازیگرانی برجسته و بزرگ. آن چه این فیلم سودربرگ را سر پا نگه میدارد، در کنار بازیگران برجسته، هیجان و تنش فراوان یک فیلم با موضوع سرقت است که انتقام هم به آن اضافه شده.
سه سال بعد، قسمت دوم این فیلم با نام «دوازده یار اوشن» (Ocean’s Twelve) و سه سال بعد از آن، قسمت سومی با نام «سیزده یار اوشن» (Ocean’s Thirteen) هم منتشر شدند تا این سهگانه کامل شود. فیلمنامهی این فیلم را تد گریفین بر اساس کتابی به همین نام نوشته است.
وقایع این فیلم سه هفته بعد از قسمت پیشین، یعنی «انتقامجویان: جنگ ابدیت» (Avengers: Infinity War) رخ میدهند.
اگر به فیلمهای ابرقهرمانی علاقه دارید، حتما این فیلم را دیدهاید و اگر ندیدهاید، این فیلم یک فیلم جذاب برای عید محسوب میشود که باید ببینید. داستان ابرقهرمانهای مارول با این فیلم به انتها میرسد و بالاخره مشخص میشود که آیا تانوس میتواند پیروز جنگ باشد یا نه. وقتی که پای فیلمهای ابرقهرمانی در میان باشد، بیشک باید منتظر آمار فروش خیرهکننده باشیم، اما حتی در مقایسه با سایر فیلمهای ابرقهرمانی، آمار فروش «انتقامجویان: پایان بازی» باعث سرگیجه میشود.
این فیلم توانست در گیشه ۲.۷۹۸ میلیارد دلار بفروشد.
یکی از نکات برجستهی این قسمت، حضور متفاوت ثور (کریس همسورث) در آن است. «انتقامجویان: پایان بازی» در حالی شروع میشود که ثور تبدیل به قهرمانی افسرده شده است که حسابی وزن اضافه کرده. اگرچه در اوایل فیلم و دوران افسردگی، نباید خیلی منتظر خندیدن همسورث باشید، اما به تدریج وقتی که زمان میگذرد و او چهرههای آشنا را یکی پس از دیگری میبیند، میتوانید شاهد خندههای او باشید.
او یکبار دیگر عزم خود را جزم میکند و آمادهی رویارویی با ضدقهرمان میشود. پیشنهاد ما این است که اگر میخواهید این فیلم را به عنوان یک فیلم جذاب برای عید ببینید، حتما تمام قسمتهای دیگر مجموعه فیلمهای «انتقامجویان» را هم ببینید؛ بالاخره تعطیلات است و اوقات فراغت.
پیش از هرچیز باید بگوییم که «ویل هانتینگ نابغه» بیش از هر کسی متعلق به مت دیمون است.
فیلمنامهی این فیلم را مت دیمون همراه با بن افلک نوشته است و این دو نفر توانستهاند برای نوشتن این فیلمنامه، اسکار بگیرند. نقش خود ویل هانتینگ را هم که خود مت دیمون ایفا میکند. گاس ون سنت در کارگردانی فیلمهایی با فضای متفاوت و فیلمهایی دربارهی آدمهایی با تواناییهای خاص، تبحر زیادی دارد و از همینرو توانسته است «ویل هانتینگ نابغه» را هم تبدیل به فیلمی ماندگار کند.
مت دیمون علاوه بر اسکار نویسندگی، نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد هم شد، اما نتوانست آن را به دست آورد؛ چرا که در آوردن اسکار از دست جک نیکلسون، کار آسانی نیست.
کسی که برای این فیلم اسکار گرفت و توانست با حضورش «ویل هانتینگ نابغه» را از فیلمی معمولی تبدیل به یک فیلم جذاب برای تعطیلات عید کند، رابین ویلیامز فقید بود. ویلیامز، اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای بازی در این فیلم به دست آورد. او در این فیلم نقش مشاوری را بازی میکند که ویل هانتینگ مجبور میشود به طور منظم به دیدنش برود.
ویلیامز در تمام لحظات حضورش در این فیلم با درایت و توانایی بالایش موفق میشود آن چه در ذهن دارد را بدون استفاده از کلمات برای مخاطبان به نمایش بگذارد. «ویل هانتینگ نابغه» با بودجهی ۱۰ میلیون دلاری، توانست در گیشه ۲۲۵.۹ میلیون دلار بفروشد. این فیلم علاوه بر آن چه گفته شد، در ۶ رشتهی دیگر هم نامزد اسکار شد.
کریس ایوانز در «چاقوکشی» (Knives Out)
«چاقوکشی» یک فیلم کارآگاهی و رازألود جذاب است که میتواند لحظاتی شاد را در کنار خانواده برایتان رقم بزند؛ یک فیلم جذاب برای عید. این فیلم به اندازهای موفق بود که با بودجهی ۴۰ میلیون دلاری، توانست ۳۱۲.۹ میلیون دلار بفروشد و به دنبال این موفقیت گیشهای، قسمت دومی با نام «گلس آنین: یک چاقوکشی اسرارآمیز» (Glass Onion: A Knives Out Mystery) هم سه سال بعد منتشر شد؛ فیلمی که نتوانست به خوبی قسمت نخست، در گیشه به موفقیت دست پیدا کند.
آن چه بیش از هرچیز باعث می شود بتوانید به تماشای «چاقوکشی» تا لحظهی آخر ادامه دهید، فیلمنامهای است که برای یک لحظه هم شما را رها نمیکند؛ فیلمنامهای که نامزد اسکار هم شد و نویسندهاش ریان جانسون است. هنگام تماشای این فیلم، تا لحظهی آخر هم نمیدانید چه کسی را باید مقصر بدانید.
تیم بازیگری پر ستارهی این فیلم هم در موفقیت آن بیتاثیر نیستند. یکی از این بازیگران درخشان، کریس ایوانز است. او به خوبی موفق میشود نقشی چند لایه را در این فیلم ایفا کند و اگر تا آخر فیلم را ببینید، در خواهید یافت که چیزهای زیادی را پشت لبخندهایش پنهان کرده است.
رایان گاسلینگ در «لا لا لند» (La La Land)
نمیتوان لیستی از فیلمهای مناسب تعطیلات آماده کرد و یک فیلم موزیکال در آن جای نداد.
«لا لا لند» دومین تجربهی کارگردانی دیمین شزل است. شزل دو سال پیش از «لا لا لند» توانسته بود با «ویپلش» (Whiplash) توجه تمام سینمادوستان را به خودش جلب کند. ماحصل دومین تجربهی کارگردانی این کارگردان جوان آمریکایی، ۱۲ نامزدی اسکار بود.
خود شزل توانست اسکار بهترین کارگردانی را بگیرد و اما استون هم توانست اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن را به دست آورد. گاسلینگ اما به اندازهی همکارانش موفق نبود و مجبور شد دست خالی مراسم را ترک کند.
اگر چه موسیقی، تصویر، فیلمنامه و همه و همه در «لا لا لند» در هماهنگی کامل با یکدیگر قرار دارند و آن را تبدیل به یک فیلم جذاب برای تعطیلات عید میکنند، اما شیمی جذابی که بین دو بازیگر اصلی آن جریان دارد، یکی از ستونهای اصلی ماندگاری این فیلم است. اما استون در نقش میا دولان، هنرپیشهای که رویای بازیگری در سر دارد درخشان است و رایان گاسلینگ در نقش سباستین وایلدر، یک نوازندهی پیانو سبک جاز یکی از باورپذیرترین نقشآفرینیهای کارنامهی هنریاش را از خودش به نمایش میگذارد.
«لا لا لند» داستانی عاشقانه است که در آن دو هنرمند برای دستیابی به اهدافشان با یکدیگر همراه میشوند، تا جایی که اهدافشان آنها را از هم جدا میکند.
چه میشود اگر ژانر ابرقهرمانی را با کمدی ترکیب کنیم و جیم کری را هم به این معادلهی طلایی بیافزاییم؟ یک فیلم جذاب برای عید داریم و فیلمی که با بودجهی ۲۳ میلیون دلاری، میتواند ۳۵۱.۶ میلیون دلار بفروشد. البته باید اشاره کنیم که اضافه کردن جیم کری به هر فیلمی میتواند آن را تبدیل به فیلمی بهتر کند.
کری برای بازی در این فیلم نامزد دریافت جایزهی گلدن گوب بهترین بازیگر نقش اصلی مرد در یک فیلم کمدی شد و خود فیلم هم توانست در شصت و هفتمین مراسم سکار، نامزد دریافت جایزهی بهترین جلوههای ویژه شود.
استنلی ایپکیس (جیم کری) یک کارمند بانک است که بد بیاری رهایش نمیکند. یک اتفاق ساده اما زندگی او را برای همیشه تغییر میدهد؛ همانطور که از نام فیلم برمیآید، یک «ماسک»، استنلی را از یک کارمند، تبدیل به یک ابرقهرمان میکند. آن چه باید در رابطه با «ماسک» بدون هیچ بحث بیشتری پذیرفت، این است که اگر جیم کری را از این فیلم بگیریم، این فیلم چیز زیادی برای ارائه دادن به مخاطبان ندارد، اما خوشبختانه نیاز نیست چنین کنیم و میتوانیم به عنوان یک فیلم جذاب برای عید، مشغول تماشای تبدیل شدن جیم کری به یک ابرقهرمان باشیم.
آدام سندلر در راز جنایت (Murder Mystery)
«راز جنایت» همانطور که از اسمش پیدا است، فیلمی است جنایی و رازآلود، اما سندلر و انیستون آن را تبدیل به فیلمی کمدی میکنند و نتیجه یک فیلم جذاب است برای تعطیلات عید. این فیلم داستان یک زوج نیویورکی را روایت میکند که برای ماه عسل به اروپا میروند و در مسیر، داخل هواپیما، توسط مردی مرموز به یک مهمانی دعوت میشوند. آنها مشتاقانه دعوت را میپذیرند، اما همهچیز قرار نیست به همین سادگی باشد.
آن چه این فیلم را قابل دیدن میکند، درخشش و رابطهی هنری دو کمدین کهنهکار یعنی سندلر و انیستون است.
«راز جنایت» از نتفلیکس پخش شد و بلافاصله پس از مورد استقبال قرار گرفتن خبر ساخت دنبالهی آن هم منتشر شد؛ دنبالهای به نام «راز جنایت ۲» (Murder Mystery 2) که ۴ سال بعد از قسمت نخست، سال ۲۰۲۳ پخش شد. اگر به دنبال یک فیلم ساده میگردید که با آن بخندید و مشکلات زندگی را برای مدتی کوتاه فراموش کنید، این فیلم برای شما مناسب است؛ حتی بعد از دیدن قسمت نخست، میتوانید به سراغ دیدن قسمت دوم هم بروید. با این که قسمت دوم به خوبی قسمت نخست نیست، اما بازیگران اصلی آن باز هم سندلر و انیستون هستند.
رایان رینولدز در «ددپول» (Deadpool)
یک فیلم ابرقهرمانی اگر کمدی هم باشد، طرفدارانش دو برابر میشوند و این یعنی به احتمال زیاد، شما هم از طرفداران آن خواهید بود. «ددپول» که در گیشه ۷۸۲.۶ میلیون دلار فروخت، توانست جان تازهای به دنیای فیلمهای ابرقهرمانی کمدی بدمد و بخش زیادی از موفقیت خود را مدیون قدرت کمدی خارقالعادهی رایان رینولدز است. اگرچه نخواهید توانست خیلی چهرهی رینولدز را ببینید، اما او موفق میشود با زبان بدن و استفاده از جلوههای صوتی، شما را میخکوب کند.
رینولدز در «ددپول» به تنهایی تمام بار فیلم را به دوش میکشد و موفق میشود این فیلم را به یک فیلم جذاب برای تعطیلات عید تبدیل کند.
«ددپول» نامزد بهترین فیلم کمدی جوایز گلدن گلوب شد و رینولدز هم توانست نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد در یک فیلم کمدی شود. بعد از استقبال بینظیر مخاطبان از «ددپول»، دو قسمت دیگر به عنوان دنباله برای آن ساخته شدند، یکی از آنها با نام «ددپول ۲» (Deadpool 2) سال ۲۰۱۸ منتشر شد و دیگری با نام «ددپول و ولورین» قرار است به زودی منتشر شود. حالا که وقت آزاد زیادی دارید، دو قسمت منتشر شده را ببینید و همراه ما برای منتشر شدن قسمت سوم که هیو جکمن قرار است در آن نقش ولورین را ایفا کند، لحظه شماری کنید.
جک نیکلسون در «مدیریت خشم» (Anger Management)
مگر میشود لیستی از بازیگران خوشخنده تهیه کرد و جک نیکلسون را در آن جای نداد؟ نیکلسون بازیگری است که با خندههایش میتواند به خنده بیاندازد یا مانند «درخشش» (The Shining) بترساند و یا مانند «رفتگان» (The Departed) رمز و راز بیافریند. نیکلسون بیشک یکی از بهترین بازیگران تاریخ سینما است و بیشک یکی از ماندگارترین خندههای تاریخ سینما را دارد. هر فیلمی که او در آن ایفای نقش کرده است، میتواند یک فیلم جذاب برای تعطیلات عید باشد؛ همهچیز به حس و حال شما بستگی دارد.
در «مدیریت خشم» نیکلسون نقش روان درمانگری به نام بادی رایدل را ایفا میکند که باید به دیو بازنیک (آدام سندلر) که یک تاجر است کمک کند تا بتواند خشم خود را کنترل نماید.
هیچ چیز اما به همین سادگی نیست. در واقع در هیچ فیلمی که نیکلسون در آن ایفای نقش میکند، هیچ چیز معمولی نیست. نیکلسون میخندد، اما این شما هستید که باید معما را حل کنید؛ او چرا میخندد؟ آیا خوشحال است یا عصبانی؟ آیا همهچیز خوب است یا همهچیز قرار است از بین برود؟ این فیلم با بودجهی ۷۵ میلیون دلاری ساخته شد و در گیشه به فروش ۱۹۵.۷ میلیون دلاری دست پیدا کرد.
منبع: دیجیکالا مگ
/*/